به گزارش خبرنگار مهر، اسم دهه شصت که می آید کلی خاطره برای نسلی که آن را تجربه کرده اند، زنده می شود، از کتابهای درسی و داستانهای خاطره انگیز «تصمیم کبری» و «کوکب خانم» و «چوپان دروغگو» گرفته تا لوازم التحریر و نوارهای کاست، خوردنیها و همه آنچه که زندگی آن نسل را می ساخت.
این میان یک چیز دیگر هم بود که خاطره اش همیشه و همیشه در ذهنها حک شده است و آن تلویزیونی بود که با چند شبکه و چند برنامه کودک تمام زندگی ما شده بود. کارتنها و برنامههای عروسکی یک طرف و برنامههایی که یک مجری داشت و با شما صحبت می کرد طرف دیگر. این میان برنامه ای هم با نام «بازی، شادی، تماشا» که مجید قناد آن را به همراه یکی که همیشه قلقلکی بود و اشتباهاتی هم داشت اجرا می کرد. شهرام لاسمی همان قلقلی آن دوران است، کسی که یک هفته پیش به یکباره با خبر تکذیب فوتش به میان رسانه ها آمد. گفتگوی ما را به همین بهانه با وی بخوانید:
*می خواهم گفتگوی خود را از یک هفته پیش آغاز کنم زمانی که متاسفانه بیان شد شما دیگر در قید حیات نیستید. آن شب را چگونه گذراندید؟
- ما در یک میهمانی بودیم و به تدریج دوستان و آشنایان نزدیک و دور با من تماس می گرفتند، البته فقط احوالپرسی می کردند و حرفی از اصل ماجرا نمی زدند و بعد از تکرار تماسها، متوجه شدم که جریان از چه قرار است. من تعجب کردم که چه کسی می تواند چنین شایعه ای را ایجاد کند. آن شب تا صبح نخوابیدم و حتی از خارج از کشور هم تماسهایی داشتم.
* آیا از مسئولان صدا و سیما هم کسی با شما صحبت کرد؟ چون خاطرم هست در گفتگویی بیان کرده بودید خوب است گاهی خبر فوت هنرمندان منتشر شود تا شاید مسئولان بفهمند که آن فرد زنده است.
– از همکاران صدا و سیما افراد زیادی همچون داوود منفرد، مجید قناد، مسعود روشن پژوه و ... با من تماس گرفتند، اما از میان مدیران تنها علی زارعان حالم را پرسید.
* اینکه آدم خبر فوتش را بشنود چه احساسی دارد؟ در این یک هفته این قضیه در روند عادی زندگی شما هم تاثیری داشت؟
- مسلما اینکه شخصی خبر فوتش را ببیند و بشنود حس خوبی ندارد، با این حال بعد از چند روز فکر می کنم این اتفاق چندان هم برای من بد نبوده است، چون این قضیه باعث شد با خیلی از دوستانی که با هم حرف نمیزدیم و حتی قهر بودیم، صحبت کنم و من آن را به فال نیک می گیریم. بسیاری بودند که ما سال ها از یکدیگر خبری نداشتم و آن شب پیامک دادند و من با شوق با آنها تماس گرفتم. حتی شخصی که طرح یک فیلم تلویزیونی را برای او برده بودم و آن را نپذیرفته بود بعد از این اتفاق با من تماس گرفت، حالم را پرسید و از من خواست طرح را دوباره نزدش ببرم.
*خود شما چگونه به مرگ فکر می کنید؟
- مرگ به نوعی تلنگر ایجاد میکند که آدم ها تا زمانی که زنده هستند هوای هم را داشته باشند و بعد از اتفاق نگویند کاش نمیمرد. چقدر خوب است که تا وقتی زنده هستیم به داد هم برسیم. شما فرض کنید شخصیتی که سال ها با بچه ها و نسلی از مردم ارتباط برقرار کرده است تنها بعد از چنین اتفاقاتی مورد توجه مسئولان قرار بگیرد. باید مسئولان به فکر هنرمندان باشند هر چند هنرمندان فعلا جایگاهی ندارند، مگر اینکه چنین اخباری از آنها شنیده شود. به هر حال این اتفاق برای خود من هم تلنگری شد و همانطور که گفتم با بسیاری از افرادی که ارتباطم قطع شده بود، ارتباط دوباره ای برقرار کردم اگرچه که غیر از این درباره خود مرگ فکر میکنم که پدیده ای شیرین و زیباست.
* یعنی شما از مرگ نمی ترسید؟
- خیر، چرا باید بترسم. بارها پیش آمده است که در هواپیما افرادی را دیده ام که در زمان خطر چقدر می ترسند، اما من هیچگاه چنین حسی نداشتم. فکر میکنم مرگ بالاترین درجه نزدیکی به خداوند است و این حس خوبی دارد.
*می خواهم کمی به عقب برگردیم، تقریبا 20 یا 30 سال پیش که شما در تلویزیون حضور پررنگ تری داشتید، در این باره توضیح دهید و مخصوصا درباره نقش قلقلی که همه شما را با آن می شناسند؟
- مرحوم فریماه فرهی خالق شخصیت قلقلی بود که متاسفانه در اثر سرطان درگذشت. وی با شناختی که نسبت به بچه ها داشت برنامه «بازی، شادی، تماشا» را به عنوان یک مهدکودک مجازی برای بچههایی که نمی توانستند به مهد بروند، ایجاد کرد. در این برنامه طراحی شخصیت قلقلی بر این اساس بود که وقتی بچهها انگشت خود را به سمت او می گیرند، قلقلکی شود و خنده اش بگیرد.
* در این سال ها چرا حضور شما در تلویزیون کمرنگ شد؟
- در این سال ها چند کار به من پیشنهاد شد از جمله یک فیلم سینمایی بود و چند سال پیش من به سراغ مدیران رفتم و اعلام کردم که می خواهم نقشی را بازی کنم. آنها بیان کردند که شخصیت قلقلی (شخصیتی که حرف نمی زند) یک شخصیت ملی شده است و از من خواستند چنین کاری نکنم. من هم به احترام آنها این سخن را قبول کردم و همچنین خودم هم تصمیم گرفتم «قلقلی» را حفظ کنم.
* از اینکه فرصت هایی را از دست داده اید، نگران نیستید؟
- شاید من فرصت هایی را از دست داده باشم، البته باید این را بگویم که من به خواسته مدیران سازمان احترام گذاشتم و به حرف آنها فکر کردم حالا که ملی شده ام پس مسئولیتهای زیادی دارم و حتی شاید دیگر از نظر کاری مشکلی نداشته باشم اما شرایطی پیش آمد که مدیران عوض شدند و وقتی خواستم دوباره قلقلی را به تلویزیون بیاورم، مدیری گفت دوره «قلقلی» گذشته است. تنها علی زارعان از جمله کسانی بود که تلاش داشت کاری کند اما می دانم که دستش کوتاه است و نتوانست.
* من دوست دارم کمی هم وارد خاطراتتان از این نقش شوید.
– جالب ترین خاطره اتفاقات همین یک هفته پیش بود که آدم ها از کنار من رد می شدند و با حالتی شوک که قلقلی زنده است، نگاهم می کردند.
*آن سال ها که برنامه را اجرا می کردید، چطور؟ بچه هایی که شما را در خیابان می دیدند چه واکنشی نشان می دادند؟
- خاطرم هست این کاراکتر آنقدر جا افتاده بود که گاهی بچه ها انگشتشان را سمت من می گرفتند و من هم باید می خندیدم.
* و اگر در خیابان حوصله اش را نداشتید، چطور؟
- سعی می کردم به نحوی خواسته کودکان را برآورده کنم و همیشه می خندیدم.
* شما هیچ گاه حرفی نمی زدید و مخاطب فکر می کرد، واقعا نمی توانید سخن بگویید، آیا مردم در برخورد با شما سوالی نمی پرسیدند؟
- من آن زمان سعی می کردم حتی سر ضبط برنامه ها هم صحبت نکنم. خاطرم هست در پشت صحنه یکی از برنامه ها خانواده ای از مجید قناد پرسیده بود که «قلقلی واقعا حرف نمی زند» و او هم با اشاره به من فهماند که این خانواده می خواهد حالت را بپرسد، من هم با ابتدا با ایما و اشاره با آنها صحبت و از آنها تشکر کردم و در آخرین لحظاتی که در حال رفتن بودند جمله ای گفتم که باعث شوک آنها شد.
* در خیابان ها یا مکان های عمومی چطور؟
- در تمام این سال ها اگر کسی هم به من سلام می کرد من سعی می کردم سلام و احوالپرسی را هم با اشاره نشان دهم زیرا دوست ندارم آن نقش برای مخاطبم فرو بریزد و بچه های آن زمان فکر کنند که با احساسات آنها بازی شده است و تنها اگر مجبور بشوم سخن می گویم.
* این سال ها چه می کردید؟
- به نوعی سعی می کردم گلیم خود را از آب دربیاورم و یکی از کارهایم اجرا در مهدکودک ها بوده و هست.
* هنوز هم حوصله بچه ها را دارید؟
- من بچه ها را بسیار دوست دارم به طور مثال دخترم به تازگی ازدواج کرده است اما چندی پیش به او گفتم که وقتی نوه ام به دنیا آمد و به 5 یا 6 ماهگی رسید او را به من بسپارد و دیگر با فرزندش کاری نداشته باشد. (با خنده)
* فکر نمی کنم همه والدین مثل شما فرصت چندانی برای کودکانشان داشته باشند.
– بله شرایط به گونه ای شده است که بزرگترها بیشتر سرشان در گوشی های موبایل است و اگر بچه ها بخواهند با آنها بازی کنند و یا به پارک و طبیعت بروند، می گویند حوصله نداریم.
* حالا که بحث طبیعت شد دوست دارم بدانم آخر هفته هایتان را چگونه می گذرانید و حتی چه پیشنهادی برای دیگران دارید؟
- در تهران چندان مکان تفریحی نداریم و شاید شهرهایی مثل اصفهان منظره های دیدنی بیشتری داشته باشند اما در تهران آن هم در این فصل بیشتر می توان به سینما یا تئاتر رفت.
* پس بیشتر سینما می روید؟
- خیر، همسرم خیلی اهل سینما نیست، البته هم اکنون کارشناسی گریم می خواند و امیدوارم به این ترتیب به سینما هم علاقه مند شود تا با هم به سینما برویم. اما الان بیشتر در خانه فیلم می بینم و این یکی از سرگرمی های من است.
* آخرین فیلم ایرانی که دیدید، چه بود؟
- «کلاشینکف» بود که خیلی دوستش داشتم. از بازی رضا عطاران در این فیلم بسیار لذت بردم و حتی به خودش هم این را گفتم. فکر می کنم مردم ما به این فضای شاد احتیاج دارند. خاطرم هست ما تابستان برنامه ای در برج میلاد داشتیم که مردم بسیار از آن استقبال کردند، حتی در زمان قدیم هم وقتی نمایشگاه کتاب برگزار می شد در کنار آن از شخصیت های مورد علاقه کودکان دعوت می شد و به این ترتیب بچه ها بیشتر به چنین فضاهایی علاقه مند می شدند و خاطره این افراد هم برایشان زنده می شد.
* فرزند دیگرتان چند سال دارد؟
- 13 سال دارد و یک سال است که در یک آموزشگاه دوره بازیگری می گذراند.
* شما بیشتر تشویقش می کنید یا سعی می کنید او را از این راه منصرف کنید؟
- تا آن جایی که بتوانم سعی دارم توصیه کنم بازیگری را به عنوان یک حرفه نپذیرد، درس بخواند و در کنار شغل اصلی خود بازیگری هم داشته باشد. چون اگر مثل من صرفا بازیگر باشد فقط ضربه خواهد خورد.
* آخر هفته ها را بیشتر با خانواده خود می گذرانید؟
- بله، بیشتر به دید و بازدید می گذرد چون میهمانی گرفتن و میهمانی دادن را دوست دارم. هم به نوعی دیداری تازه می کنید و هم تبادل ارتباط و عقیده است و هم فضای بانشاطی را در کنار آشنایان تجربه می کنید.
* امروزه فکر می کنم بستگان هم بیشتر از طریق شبکه های مجازی از یکدیگر خبردار شوند.
- بله، درست است، اما من چندان از این شبکه های مجازی مثل لاین و وایبر استفاده نمی کنم، بلکه برایم بیشتر کاربرد خبری دارد.
* آیا آخر هفته ها به طبیعت هم می روید؟
- خواهر من در حوالی دماوند زندگی می کند و ما هر از چند گاهی به آنجا می رویم.
* و حالا پیشنهاد شما برای آخر هفته مردم چیست؟
- در این هوای سرد شاید هر کسی امکانات لازم را نداشته باشد که به هر جایی که دوست دارد برود و بعد ممکن است مردم با شنیدن سخن من بگویند که فلانی دل خوشی دارد که چنین پیشنهادهایی مطرح می کند. با این حال فکر می کنم خوب است که خانواده ها به سینما و یا تئاتر بروند و یا حداقل در خانه دورهمی فیلم ببینند و حتی تخمه بخرند و همچون شب چله با هم بودن را تجربه کنند.
* آیا اخبار هم گوش می کنید؟
- سعی می کنم چندان گوش ندهم چون فکر می کنم باعث ناراحتی ام می شود.
* ارتباط شما با کتاب و مطالعه چطور است؟
- اگر یک کتاب 10 صفحه ای را به من بدهند شاید در 10 روز بخوانم اما اگر 10 فیلم داشته باشم فکر کنم همه را در یک روز می بینم.
* موسیقی چطور؟
- سالار عقیلی را بسیار دوست دارم و همچنین همایون شجریان را، از شعرهایی که مضامینی درباره خداوند دارد لذت می برم و فکر می کنم این اشعار به نوعی آدم را درگیر خود می کند.
* این روزها مشغول چه کاری هستید؟
- طرح یک فیلم تلویزیونی با عنوان «هشت» را دارم که درباره امام رضا (ع) است و خیلی دوست دارم زودتر آن را به سرانجام برسانم. امیدوارم خداوند کمک کند. من از رئیس جمهور و این دولت انتظار دارم که اتفاقات خوبی را برای مردم، هنرمندان و مخصوصا کودکان رقم بزنند. روی کودکان تاکید می کنم چون نمی دانم بچه های این نسل که با «بن تن»، خشونت و کشتی کچ بزرگ می شوند در آینده به کجا خواهند رسید.
گفتگو از عطیه موذن
نظر شما